خوندنشون خالی از لطف نیست... :)

۱۲ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

بازگشت

یا حق

سلام!

آمدم تا بنویسم

میخواهم فقط بنویسم... از حاشیه هایم کم کنم و یک راست بروم سر اصل مطلب...

وسواسی گریبانم را گرفته بود و اجازه نمی‌داد قلم بزنم. قصد کرده ام تا با آن مبارزه کنم و به خودم بیایم و به قول استادم انگشتان مبارک دکمه های کیبورد مبارک را لمس کنند...

 

یادم هست که تقریبا دوم یا سوم راهنمایی بودم که با وبلاگ نویسی آشنا شدم و نگارشم را از آنجا شروع کردم و به یاد دارم که در سایت بلگفا می‌نوشتم و منتشرشان می کردم... یادش بخیر...

 

میخواهم افسار ذهنم را رها کنم و بگذارم خودش مطابق طبعش چهارنعل برود و بی مهابا به هرجا که آرامش خیال می خواهد سفر کند...

 

اگر خواندید مطالب را و هر نظری  داشتید، چه مثبت و چه منفی، خوشحال می شوم که آن ها را بدانم...

 

ممنون از حضورتان که خوشحالم می کنید...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
م.نوری

حس خوش میهمانی خدا در رجب...

یا حق مددی

ساعت 20:30 _ 13/1/1397 تنها حالی بسیار خوب برایم از سه روز سفر به خانه ی خدا در شهر خودمان یادگار مانده بود. خداوند نظری از سر لطف بر من کرده و سالی سرشار از خوشی برایم رقم زده است. و من به این یقین دارم. سه روز بود که میهمان خانه اش بودم و دلم را به وجود سراسر مهرش سپرده بودم. دوست داشتم بیشتر در آن عبادتگاه معنوی که خنک نسیم سحرگاهی اش جرعه جرعه نگاه بخشودگی حق را به وجودم می نوشاند بمانم و از لحظه لحظه ی مهرانگیزش عشق را کوله بارم کنم.
تازه میفهمم مُحرِم شدن چه حسی دارد! برای همگان تجربه ی دقایقی از آن معنویت سرشار را از خداوند سبحان خواستارم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
م.نوری

Damascus Time

Be Vaghte Sham.jpg

یا حق مددی

امان از دست حاتمی کیا... فیلم هایی که میسازه بیشتر از زندگی خودت درگیرت میکنه... واقعا برات دغدغه میسازه... من که ازش راضیم، خدا هم ازش راضی باشه... الحق و الانصاف که خوب جهاد کرد و یک ملتی رو هم با جهادگران آشنا کرد... در جنگ نرم خوب میجنگی حاتمی کیا، علی(ع) یارت...

رو صندلی سینما میخکوبت میکنه و وقتی فیلم تموم میشه با اینکه یه عالمه از فیلم و ساخت عالی و کیفیت بی نظیرش و فیلمنامه ی فوق العاده ش لذت بردی و درجه ی فیلم خون ت چسبیده به سقف، ولی باز هم میخوای که ببینی و ادامه داشته باشه...

راست گفتن که هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند... با خودم میگم؛ این عشقی که مدافعان حرم تو وجود همه ی ما با خون شون میذارن زیبا تر از هر چیزیه که فکرشو بکنین...

حقیقتاً فیلم بسیار خوبی بود و اگه فرصت داشته باشم دوباره میرم سینما ببینمش.

ممنون از سازمان هنری رسانه ای اوج...

خدایا شکرت برای همه چی

ان شاالله سوریه آزاد خواهد شد... و امام زمان(عج) که نظاره گر تمام این لحظه هاست از ما و تمام مسلمانان راضی خواهد بود. 

باشد که مرحمی بر دل زخم خورده ی یوسف زهرا(س) باشیم. ان شاالله.

در پناه حق

پ.ن: پیشنهاد میکنم حتما به وقت شام رو ببینید.عالیه.

پ.ن: بی صبرانه منتظر فیلم بعدی ابراهیم حاتمی کیا هستم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
م.نوری

پیشنهاد کلیپ

به نام خدا

سایت مصاف یه کلیپ آپلود کرده با عنوان آخرین جمعه سال... من دیروز دیدمش و گوش دادم، با حال و هوای دیروز خیلی به دلم نشست، ولی دیروز نتونستم مطلب بذارم... 

میتونید برید به آدرس masaf.ir و دانلودش کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
م.نوری

masaf.ir

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
م.نوری

چه خوب می شد...

به نام خدا

چه قدر خوب می شد اگه یه جاهایی از مغز آدمیزاد مثل کامپیوتر بود، اونوقت هر چی دلخوری داشتی رو راحت پاک می کردی ...

منم الان دیگه دلخور نیستم، اما هر وقت ناراحتی ای پیش میاد تماما مزپر میشه تپ ذهنم، انگار که مغزم بدون اینکه من بفهمم روشون کار می کرده...

شاید این همون ضمیر ناخودآگاه باشه...

آره خودشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
م.نوری

چادر یا چادر

این چیه؟

چادر

این چیه؟

چارقد بندگی من

فرق است بین این دو، با اینکه ظاهر یکسانی دارند...


پ.ن. به آدمش بستگی دارد.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
م.نوری

من و کنکور ۱

به نام خدا

بعد از دوسال و نیم درس خوندن دوباره می خوام کنکور بدم... 

از اول هفته شروع کردم تست زدن. چقدر سوالا واسم راحت میاد، شاید مبحثش آسون بوده، نمیدونم... شاید با ضمیر ناخودآگاهم میرم جلو، شاید...

ان شاالله هرکی امسال کنکور داره و علاقه مند یادگیریه اضطراب نداشته باشه و تو این امتحان موفق باشه...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
م.نوری

درددل

بسم الله الرحمن الرحیم


از اول محرم تا الان یه بارم هیئت نرفتم... نمیدونم چه گناهی کردم که رفتن به مراسم آقا عبدالله نصیبم نشده...

نمیدونم چم شده که حتی نوشتن برای ایشون هم برام سخت شده...

قبلا خیلی راحت متن می نوشتم و پرس و جو می کردم و فعال بودم...

دلم واسه قبل خودم تنگ شده

اون موقع ها به خدا نزدیک تر بودم و حضورشو با تمام وجودم حس می کردم...

حال خوبی داشتم

الان که فکر می کنم اشکم در میاد....

امیدوارم امشب بتونم برم هیئت

ان شاالله


التماس دعا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
م.نوری

بخوان ما را...

به نام خدا



بخوان ما را

منم پروردگارت

خالقت از ذره ای ناچیز

صدایم کن

آموزگار قادر خود را

قلم را، علم را، من هدیه ات کردم

بخوان ما را

منم معشوق زیبایت

منم نزدیک تر از تو به تو

اینک صدایم کن

رها کن غیر ما را

سوی ما باز آ

منم پروردگار پاک بی همتا

منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل

پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

بساط روزی خود را به من بسپار

رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را

تو راه بندگی طی کن

عزیزا، من خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا بر خود

به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را

بجو ما را

تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما

و عاشق می شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم

آهسته می گویمف خدایی عالمی دارد

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن

تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن، اما دور

رهایت من نخواهم کرد

بخوان ما را

که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟

تو بگشا لب

تو غیر از ما خدای دیگری داری؟

رها کن غیر ما را

آشتی کن با خدای خود

تو غیر از ما چه می جویی؟

تو با هرکس به جز با ما، چه می گوئی؟

و تو بی من چه داری؟ هیچ!

بگو با ما چه کم داری عزیزم، هیچ!!

هزاران کهکشان و کوه و دریا را

و خورشید و گیاه و نور و هستی را

برای جلوه ی خود آفریدم من

ولی وقتی تو را من آفریدم

بر خودم احسنت می گفتم

تویی زیباتر از خورشید زیبایم

تویی والا ترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو، چیزی چون تو را کم داشت

تو ای محبوب ترین مهمان دنیایم

نمی خوانی چرا ما را؟؟

مگر آیا کسی با خدایش هم قهر می گردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی

ببینم، من تو را از درگهم راندم؟

اگر در روزگار سختیت خواندی مرا

اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمی کردی

به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟

که می ترساندت از من؟

رها کن آن خدای دور

آن نا مهربان معبود

آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت، خالقت

اینک صدایم کن مرا، با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکیم

آیا عزیزم، حاجتی داری؟

تو ای از ما

کنون برگشته ای، اما

کلام آشتی را تو نمیدانی؟

ببینم چشم های خیست آیا، گفته ای دارند؟

بخوان ما را

بگردان قبله ات را سوی ما

اینک وضویی کن

خجالت می کشی از من

بگو، جز من، کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن

بدان آغوش من باز است

برای درک آغوشم

شروع کن، یک قدم با تو

تمام گام های مانده اش با من


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
م.نوری